محل تبلیغات شما

با تبریک سال نو و آرزوی سلامتی و برکت و گشایش اقتصادی برای مردم ایران.

کتابی که بسیاری از فرهنگ سازان موفقیت تجاری توصیه به مطالعه آن می کنند

در مقدمه کتاب می خوانیم برای ثروتمندی به دانش حسابداری، سرمایه گذاری، و ارتباطی (اعم از رهبری و مدیریت تا مذاکره و امتیاز گیری) نیازمندیم.

حسابداری برای آگاهی و حسابرسی مسائل مالی اعم از بیمه، مالیات، پرداخت هزینه ها و حقوق و غیره

سرمایه گذاری به جهت به کار گیری پول و به گردش درآوردن پول برای خلق ارزش

ارتباطی برای همه ارتباطات انسانی ای که با سایر انسان ها داریم.

و اما درس اول پدر پول دار به فرزندش مربوط به نگرش است و اینکه یک ثروتمند چگونه به پول نگاه می کند؛ انسان ثروتمند برده و گرفتار دو حس ترس و حرص و طمع نمی شود و می تواند از پس ترس از بی پول و نا امنیتی شغلی بر بیاید و طمع به خرج کردن بیشتر نمی کند قسمتی از کتاب را عینا می آورم:

" وقتی موضوع پول مطرح می شود، اکثریت مردم ، مایلند آن را در کمال امنیت فکری و ایمنی کامل بدست آورند. بنابراین، صبر، در این خصوص راهنمای آنان نخواهد بود. بلکه ترس، راهنمایشان است.

من سوال کردم: پس به همین دلیل است که آنها مشاغل کم درآمد را می پذیرند؟

پدر پولدارم گفت: بله ، بعضی ها می گویند من مردم را استثمار می کنم چون کمتر از مقداری که صاحبان مزارع نیشکر یا دولت، به کارمندانشان حقوق  می دهند، به آنها دستمزد می دهم، من می گویم این مردم هستند که خودشان را استثمار می کنند. این ترس، متعلق به آنان است نه من

اما شما فکر نمی کنی که باید به آنان بیشتر بپردازی؟

من نباید چنین کاری بکنم. و بعلاوه پولِ بیشتر، مشکلی را حل نخواهد کرد. به پدر خودت نگاه کن. او این همه پول در می آورد اما هنوز نمی تواند صورتحساب هایش را بپردازد. برای بیشتر مردم، پول بیشتر زیر قرضِ بیشتر رفتن است."

در کتاب اکثر مردم را در چرخه ی ترس از بی پولی و اینکه کار کنند تا پول بدست بیاورند تا پاسخگوی نیازهایشان باشند. و هنگامی که پول در آوردند دوباره احساس خوشبختی و آرزومندی و حرص و طمع بر آنان مسلط شود و مجددا به جای تفکر، ضمیر ناخودآگاه شان عکس العمل نشان دهند دوباره به دنبال پول کار کنند گرفتار می داند این یعنی اکثرا کار می کنند برای پول و اما نگرش ثروتمندان حقیقی بی نیازی از پول است اینکه قیمتشان پول نیست و البته پول را به واسطه ارزش هایی که ایجاد می کنند خلق می کنند و در چرخه ی پول ، کار، طمع برای رفاه بیشتر و پول و کار گرفتار نیستند آنان از فکرشان به درستی استفاده می کنند.

در قسمتی از کتاب پدر پولدار خطاب به فرزندانش می گوید:

" شما می بینید، ما همه در نهایت کارمند هستیم. فقط در سطوح و رده های مختلف کار می کنیم. فقط می خواهم به شما بچه ها امکانی داده باشم بتوانید از این تله زندگی جان سالم بدر ببرید. تله ای که با این دو احساس، ترس و حرص ایجاد می شود. می خواهم آنها ر به نفع خودتان به کار بیندازید نه بر ضد خودتان. این همان چیزی است که مایلم به شما آموزش دهم. هیچ علاقه ای ندارم که فقط به شما بیاموزم چگونه خروار ها پول، روی هم تلنبار کنید. این کار کمکی به کنترل ترس یا حرص در وجود شما نخواهد کرد. اگر شما، پیش از همه به کنترل و تسلط بر این دو مورد در وجود خود نپردازید، پس از پولدار شدن هم چیزی جز یک برده ی پولدار نخواهید بود.

مایک پرسید: پس تا اینجا شما در باره ی ترس از بی پولی صحبت کردید. اینکه چگونه آرزوی رسیدن به پول، بر تفکرات ما تاثیر می گذارد؟

وقتی من با پیشنهاد افزایش دستمزد ، شما را وسوسه کردم چه احساسی پیدا کردید؟ آیا متوجه نشدید که خواسته هایتان همراه با آن افزایش یافت؟

ما سرهایمان را تکان دادیم

اما شما با بی توجهی به احساستان، توانستید عکس العمل ناخودآگاهتان را متوقف کرده، به جای آن، به تفکر بپردازید. این مهمترین مسئله است. ما همیشه درگیر احساس ترس و حرص در وجودمان هستیم. از این به بعد، مهمترین مسئله برای شما این است که از این احساس، در دراز مدت، به نفع خودتان استفاده کنید و به سادگی اجازه ندهید که احساساتتان ، با تسلط بر فکرتان، شما را هدایت کند. اکثریت مردم، ترس و حرص را بر علیه خود به کار می گیرند. این شروع جهل است. مردم، عمرشان را به دلیل احساس ترس و حرص، به دنبال کسب حقوق، افزایش درآمد و امنیت کاری می گردند، به عوض اینکه واقعا از خود بپرسند که افکار ناشی از این احساسات، آنان را به کجا خواهد رساند؟ این درست مانند تصویر آن الاغی است که گاری سنگینی را با خود می کشید به این دلیل که صاحبش، هویجی را با نخ و چوب، جلوی بینی او آویزان کرده بود. صاحب الاغ ، به مسیری می رفت که خواهانش بود ولی الاغ، در تعقیب یک خیال واهی یا یک خطای بصری بود. روز بعد دوباره، هویج دیگری، انتظار الاغ را می کشید.

مایک پرسید: منظورت این است که وقتی من به فکر دستکش های جدید بیسبال و شکلات و اساب بازی افتادم، مثل الاغی شدم که آرزوی رسیدن به هویج را در سر می پروراند.

پدر پولدارم با لبخند جواب داد: بله و هرچه بزرگتر بشوی، خواسته هایت هم همراه خودت بزرگتر و گران قیمت تر خواهد شد. اتومبیل جدید، قایق تفریحی و خانه ای بزرگ برای تحت تاثیر قرار دادن دوستانت، ترس ، تو را به بیرون رفتن سوق می دهد و آرزومندی با تو سخن می گوید و تو را به سوی صخره ها جلب می کند. این همان تله است.

مایک پرسید: پس پاسخ چیست؟

آنچه ترس و حرص را تشدید می کند، جهل است. به همین دلیل است که افراد ثروتمند اغلب هر چه ثروتمند تر می شوند، ترسشان هم افزایش می یابد. پول، همان هویج است، همان خیال باطل. اگر الاغ قادر به دیدن تمام تصویر بود. مطمئنا از تعقیب هویج صرفنظر می کرد.

سپس پدر پولدارم شروع کرد به توضیح دادن در باره ی اینکه زندگی انسان تقلا و تلاشی است میان جهل و اشراق.

او توضیح داد روزی که شخص، جستجو برای کسب دانش و اطلاعات را متوقف می کند، جهل، به سرعت جایگزینش می شود. آن تلاش و تقلا، یک تصمیم گیری لحظه به لحظه است- تصمیم گیری برای اینکه یاد بگیریم مغز خود را باز کنیم یا ببندیم.

ببین، مدرسه خیلی مهم است. شما به مدرسه می روید تا تخصص، حرفه یا هنری را بیاموزید و بتوانید عضوی از اجتماع خود شوید. هر اجتماع و تمدنی نیازمند معلم، دکتر، میکانیک، هنرمند، آشپز، تاجر، افسر پلیس، مامورآتش نشانی و سرباز و . است. مدرسه به آنان آموزش می دهد تا فرهنگ و اجتماع ما بتواند پیشرفت کرده و شکوفا شود. متاسفانه، برای بسیاری از مردم، مدرسه پایان راه است نه شروع آن.

پدر پولدار گفت: من امروز کمی خشن بودم، اما دلیل داشت. می خواستم برای همیشه، صحبت هایم را بخاطر بسپارید. می خواستم همیشه به یاد خانم مارتین بیفتید. می خواستم همیشه، به کارهای الاغه فکر کنید. و هر گز این موارد را فراموش نکنید . چون اگر متوجه تسلط دو احساستان یعنی ترس و حرص بر فکرتان نباشید، ممکن است به دام بزرگترین تله ی زندگی بیفتید. گذراندن یک عمر زندگی با ترس و هراس، و هرگز در صدد جستجو و کشف رویا ها بر نیامدن، خشن است. سخت کار کردن برای دستیابی به پول و تصور اینکه پول می تواند شما را قادر ه خرید چیز هایی بکند که باعث خوشحالیتان خواهد شد، نیز خشن است. نیمه شب از خواب برخاستن و در اندیشه پرداخت قبوض و بدهی ها فرو رفتن، هولناک ترین شیوه ی زندگی است. زندگی به شکلی که میزان چک حقوقیمان برایمان دیکته کرده، زندگی نیست.  تفکر اینکه داشتن یک شغل ، می تواند امنیت فکری را برای شما به ارمغان آورد، در حقیقت گول زدن خودتان است. این مطالب همه خشنند و این همان تله ای است که می خواهم شما در صورت امکان، از به دام افتادنش اجتناب کنید. من زیاد دیده ام که پول، چگونه زندگی ها را هدایت می کند. نگذارید این اتفاق برای شما پیش بیاد. خواهش می کنم نگذارید پول، زندگیتان را هدایت کند.

از مغزتان استفاده کنید و برای پول، کار نکنید. مطمئن باشید که به زودی فکر شما، راه های پول در آوردن را، خیلی خیلی بالاتر از آن رقمی که من می خواستم به شما بپردازم، برایتان آشکار خواهد ساخت و شما قادر به دیدن چیز های خواهید شد که دیگران، هرگز ندیدند؛ یعنی موقعیت هایی را که درست مقابل بینی شان بود. بیشتر مردم، هرگز فرصت های جلوی چشمشان را نمی بینند زیرا به دنبال پول و امنیت هستند. و این کل چیزی است که از زندگی دریافت می کنند. از لحظه ای که شما بتوانید نخستین فرصت زندگیتان راببینید، بقیه ی عمر هم، قادر به دیدنش خواهید شد. "

بطور خلاصه درس اول پدر پولدار این بود که باید به پول بصورت یک امر واهی نگریست و آنرا جزئی از پارامتر های اقتصادی و ارزشگذاری در نظر گرفت و نسبت به اقتصاد و خلق ارزش دیدی فرا تر از پول داشت بوسیله علم و آگاهی مالی و اقتصادی؛ و در واقع به دنبال خلق ارزش هایی بود که رویا ها و آرزوهای واقعی را تحقق می دهند و اجازه نداد در زندگی دو احساس ترس و طمع (آرزومندی) انسان را برده ی پول کند. و بقول کتاب: کاری کنید که پول برای شما کار کند و نه اینکه شما برای پول کار کنید.

کنترل اعصاب و روان و مدیریت سرمایه کلید موفقیت در فارکس

پدر پولدار و پدر بی پول

سیگنال خرید بورسی

پول ,کار ,زندگی ,اینکه ,ها ,پدر ,ترس و ,است که ,می کنند ,و حرص ,پول و

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها