محل تبلیغات شما



 

برای یادگیری و پیشرفت گاهی مجبوریم هزینه های سنگینی را متحمل شویم.

من برای بار چهارم نیز متحمل شکست سختی در بازار فارکس شدم

این بار هم حدود شش میلیون و پانصد هزار تومان در این بازار از دست دادم

دفعه اول که وارد بازار فارکس شدم حاصل پس انداز دو سال کارم در دوران سربازی که حدود 9 ملیون تومان شده بود و دفعه دوم هم مجدد 4 میلیون تومان و دفعه سوم حدود 5 میلیون تومان و دفعه چهارم حدود 8 میلیون تومان که سود سهام شریکی من و امیر حسین عسگری بود و آخرین بار هم 8 میلیون تومان قرض کردم و همینک 6 تومان آن را در این بازار از دست داده ام.

بگذریم

این مشکل بازار فارکس نیست از ناشی گری منه

دوستی پیدا کردم که بطور مداوم روزانه 600  دلار سود از بازار می گیرد و او بزرگترین شانس من در این دوره خواهد بود

با او قرار گذاشتم اولیت حضورم در بازار فقط و فقط مدیرت پول و اعصاب و احساساتم در بازار باشد

و همچنین نفس ام را در بازار کنترل کنم.

و همچنین آنقدر کتاب بخونم و فیلم آموزشی ببینم و چارت تحلیل( نه ترید فقط تحلیل) کنم که وزنم اگه که 80 کیلو است بشه 50 کیلو! منظور اینکه برای بازار زحمت بکشم وبه بازار به چشم قمار خانه نگاه نکنم.

قرار شد ساعت کاریم را به اینگونه تنظیم کنم:

از 8 صبح تا 16 وقت برای کار در فروشگاه بگذارم و از ساعت 16 الی 23 وقت برای ترید بذارم.

به تشخیص دوستم استفاده از اهرم بالا علت شکست من بوده است و به فرمایش ایشان باید اهرم را رو 1 به 50 تنظیم کنم.


با تبریک سال نو و آرزوی سلامتی و برکت و گشایش اقتصادی برای مردم ایران.

کتابی که بسیاری از فرهنگ سازان موفقیت تجاری توصیه به مطالعه آن می کنند

در مقدمه کتاب می خوانیم برای ثروتمندی به دانش حسابداری، سرمایه گذاری، و ارتباطی (اعم از رهبری و مدیریت تا مذاکره و امتیاز گیری) نیازمندیم.

حسابداری برای آگاهی و حسابرسی مسائل مالی اعم از بیمه، مالیات، پرداخت هزینه ها و حقوق و غیره

سرمایه گذاری به جهت به کار گیری پول و به گردش درآوردن پول برای خلق ارزش

ارتباطی برای همه ارتباطات انسانی ای که با سایر انسان ها داریم.

و اما درس اول پدر پول دار به فرزندش مربوط به نگرش است و اینکه یک ثروتمند چگونه به پول نگاه می کند؛ انسان ثروتمند برده و گرفتار دو حس ترس و حرص و طمع نمی شود و می تواند از پس ترس از بی پول و نا امنیتی شغلی بر بیاید و طمع به خرج کردن بیشتر نمی کند قسمتی از کتاب را عینا می آورم:

" وقتی موضوع پول مطرح می شود، اکثریت مردم ، مایلند آن را در کمال امنیت فکری و ایمنی کامل بدست آورند. بنابراین، صبر، در این خصوص راهنمای آنان نخواهد بود. بلکه ترس، راهنمایشان است.

من سوال کردم: پس به همین دلیل است که آنها مشاغل کم درآمد را می پذیرند؟

پدر پولدارم گفت: بله ، بعضی ها می گویند من مردم را استثمار می کنم چون کمتر از مقداری که صاحبان مزارع نیشکر یا دولت، به کارمندانشان حقوق  می دهند، به آنها دستمزد می دهم، من می گویم این مردم هستند که خودشان را استثمار می کنند. این ترس، متعلق به آنان است نه من

اما شما فکر نمی کنی که باید به آنان بیشتر بپردازی؟

من نباید چنین کاری بکنم. و بعلاوه پولِ بیشتر، مشکلی را حل نخواهد کرد. به پدر خودت نگاه کن. او این همه پول در می آورد اما هنوز نمی تواند صورتحساب هایش را بپردازد. برای بیشتر مردم، پول بیشتر زیر قرضِ بیشتر رفتن است."

در کتاب اکثر مردم را در چرخه ی ترس از بی پولی و اینکه کار کنند تا پول بدست بیاورند تا پاسخگوی نیازهایشان باشند. و هنگامی که پول در آوردند دوباره احساس خوشبختی و آرزومندی و حرص و طمع بر آنان مسلط شود و مجددا به جای تفکر، ضمیر ناخودآگاه شان عکس العمل نشان دهند دوباره به دنبال پول کار کنند گرفتار می داند این یعنی اکثرا کار می کنند برای پول و اما نگرش ثروتمندان حقیقی بی نیازی از پول است اینکه قیمتشان پول نیست و البته پول را به واسطه ارزش هایی که ایجاد می کنند خلق می کنند و در چرخه ی پول ، کار، طمع برای رفاه بیشتر و پول و کار گرفتار نیستند آنان از فکرشان به درستی استفاده می کنند.

در قسمتی از کتاب پدر پولدار خطاب به فرزندانش می گوید:

" شما می بینید، ما همه در نهایت کارمند هستیم. فقط در سطوح و رده های مختلف کار می کنیم. فقط می خواهم به شما بچه ها امکانی داده باشم بتوانید از این تله زندگی جان سالم بدر ببرید. تله ای که با این دو احساس، ترس و حرص ایجاد می شود. می خواهم آنها ر به نفع خودتان به کار بیندازید نه بر ضد خودتان. این همان چیزی است که مایلم به شما آموزش دهم. هیچ علاقه ای ندارم که فقط به شما بیاموزم چگونه خروار ها پول، روی هم تلنبار کنید. این کار کمکی به کنترل ترس یا حرص در وجود شما نخواهد کرد. اگر شما، پیش از همه به کنترل و تسلط بر این دو مورد در وجود خود نپردازید، پس از پولدار شدن هم چیزی جز یک برده ی پولدار نخواهید بود.

مایک پرسید: پس تا اینجا شما در باره ی ترس از بی پولی صحبت کردید. اینکه چگونه آرزوی رسیدن به پول، بر تفکرات ما تاثیر می گذارد؟

وقتی من با پیشنهاد افزایش دستمزد ، شما را وسوسه کردم چه احساسی پیدا کردید؟ آیا متوجه نشدید که خواسته هایتان همراه با آن افزایش یافت؟

ما سرهایمان را تکان دادیم

اما شما با بی توجهی به احساستان، توانستید عکس العمل ناخودآگاهتان را متوقف کرده، به جای آن، به تفکر بپردازید. این مهمترین مسئله است. ما همیشه درگیر احساس ترس و حرص در وجودمان هستیم. از این به بعد، مهمترین مسئله برای شما این است که از این احساس، در دراز مدت، به نفع خودتان استفاده کنید و به سادگی اجازه ندهید که احساساتتان ، با تسلط بر فکرتان، شما را هدایت کند. اکثریت مردم، ترس و حرص را بر علیه خود به کار می گیرند. این شروع جهل است. مردم، عمرشان را به دلیل احساس ترس و حرص، به دنبال کسب حقوق، افزایش درآمد و امنیت کاری می گردند، به عوض اینکه واقعا از خود بپرسند که افکار ناشی از این احساسات، آنان را به کجا خواهد رساند؟ این درست مانند تصویر آن الاغی است که گاری سنگینی را با خود می کشید به این دلیل که صاحبش، هویجی را با نخ و چوب، جلوی بینی او آویزان کرده بود. صاحب الاغ ، به مسیری می رفت که خواهانش بود ولی الاغ، در تعقیب یک خیال واهی یا یک خطای بصری بود. روز بعد دوباره، هویج دیگری، انتظار الاغ را می کشید.

مایک پرسید: منظورت این است که وقتی من به فکر دستکش های جدید بیسبال و شکلات و اساب بازی افتادم، مثل الاغی شدم که آرزوی رسیدن به هویج را در سر می پروراند.

پدر پولدارم با لبخند جواب داد: بله و هرچه بزرگتر بشوی، خواسته هایت هم همراه خودت بزرگتر و گران قیمت تر خواهد شد. اتومبیل جدید، قایق تفریحی و خانه ای بزرگ برای تحت تاثیر قرار دادن دوستانت، ترس ، تو را به بیرون رفتن سوق می دهد و آرزومندی با تو سخن می گوید و تو را به سوی صخره ها جلب می کند. این همان تله است.

مایک پرسید: پس پاسخ چیست؟

آنچه ترس و حرص را تشدید می کند، جهل است. به همین دلیل است که افراد ثروتمند اغلب هر چه ثروتمند تر می شوند، ترسشان هم افزایش می یابد. پول، همان هویج است، همان خیال باطل. اگر الاغ قادر به دیدن تمام تصویر بود. مطمئنا از تعقیب هویج صرفنظر می کرد.

سپس پدر پولدارم شروع کرد به توضیح دادن در باره ی اینکه زندگی انسان تقلا و تلاشی است میان جهل و اشراق.

او توضیح داد روزی که شخص، جستجو برای کسب دانش و اطلاعات را متوقف می کند، جهل، به سرعت جایگزینش می شود. آن تلاش و تقلا، یک تصمیم گیری لحظه به لحظه است- تصمیم گیری برای اینکه یاد بگیریم مغز خود را باز کنیم یا ببندیم.

ببین، مدرسه خیلی مهم است. شما به مدرسه می روید تا تخصص، حرفه یا هنری را بیاموزید و بتوانید عضوی از اجتماع خود شوید. هر اجتماع و تمدنی نیازمند معلم، دکتر، میکانیک، هنرمند، آشپز، تاجر، افسر پلیس، مامورآتش نشانی و سرباز و . است. مدرسه به آنان آموزش می دهد تا فرهنگ و اجتماع ما بتواند پیشرفت کرده و شکوفا شود. متاسفانه، برای بسیاری از مردم، مدرسه پایان راه است نه شروع آن.

پدر پولدار گفت: من امروز کمی خشن بودم، اما دلیل داشت. می خواستم برای همیشه، صحبت هایم را بخاطر بسپارید. می خواستم همیشه به یاد خانم مارتین بیفتید. می خواستم همیشه، به کارهای الاغه فکر کنید. و هر گز این موارد را فراموش نکنید . چون اگر متوجه تسلط دو احساستان یعنی ترس و حرص بر فکرتان نباشید، ممکن است به دام بزرگترین تله ی زندگی بیفتید. گذراندن یک عمر زندگی با ترس و هراس، و هرگز در صدد جستجو و کشف رویا ها بر نیامدن، خشن است. سخت کار کردن برای دستیابی به پول و تصور اینکه پول می تواند شما را قادر ه خرید چیز هایی بکند که باعث خوشحالیتان خواهد شد، نیز خشن است. نیمه شب از خواب برخاستن و در اندیشه پرداخت قبوض و بدهی ها فرو رفتن، هولناک ترین شیوه ی زندگی است. زندگی به شکلی که میزان چک حقوقیمان برایمان دیکته کرده، زندگی نیست.  تفکر اینکه داشتن یک شغل ، می تواند امنیت فکری را برای شما به ارمغان آورد، در حقیقت گول زدن خودتان است. این مطالب همه خشنند و این همان تله ای است که می خواهم شما در صورت امکان، از به دام افتادنش اجتناب کنید. من زیاد دیده ام که پول، چگونه زندگی ها را هدایت می کند. نگذارید این اتفاق برای شما پیش بیاد. خواهش می کنم نگذارید پول، زندگیتان را هدایت کند.

از مغزتان استفاده کنید و برای پول، کار نکنید. مطمئن باشید که به زودی فکر شما، راه های پول در آوردن را، خیلی خیلی بالاتر از آن رقمی که من می خواستم به شما بپردازم، برایتان آشکار خواهد ساخت و شما قادر به دیدن چیز های خواهید شد که دیگران، هرگز ندیدند؛ یعنی موقعیت هایی را که درست مقابل بینی شان بود. بیشتر مردم، هرگز فرصت های جلوی چشمشان را نمی بینند زیرا به دنبال پول و امنیت هستند. و این کل چیزی است که از زندگی دریافت می کنند. از لحظه ای که شما بتوانید نخستین فرصت زندگیتان راببینید، بقیه ی عمر هم، قادر به دیدنش خواهید شد. "

بطور خلاصه درس اول پدر پولدار این بود که باید به پول بصورت یک امر واهی نگریست و آنرا جزئی از پارامتر های اقتصادی و ارزشگذاری در نظر گرفت و نسبت به اقتصاد و خلق ارزش دیدی فرا تر از پول داشت بوسیله علم و آگاهی مالی و اقتصادی؛ و در واقع به دنبال خلق ارزش هایی بود که رویا ها و آرزوهای واقعی را تحقق می دهند و اجازه نداد در زندگی دو احساس ترس و طمع (آرزومندی) انسان را برده ی پول کند. و بقول کتاب: کاری کنید که پول برای شما کار کند و نه اینکه شما برای پول کار کنید.


جالبه که من فقط سیگنال معرفی می کنم و پی گیر این هم نیستم که سیگنالی که قبلا معرفی کردم از کجا معرفی کرده ام و بعد از مدتی به کجا رسیده است مثل کارایی که این کانال های تلگرامی می کنند.

به نظرم سهم های زیر با اینکه هر کدام رشد قابل توجهی کرده اما هنوز در شرایطی هستند که می توان به عنوان سیگنال خرید معرفی و تاکید نمود

دسته اول عبارتند از:

فولاد

فملی

شپنا

وتوسم

وآرین

دسته دوم عبارتند از:

پارسان

وصندوق

وسکاب

وصنعت

وسپه

وسبحان

و دسته سوم عبارتند از:

خکرمان

امید

و در آخر دسته چهارم که آش شعله قلمکاری هست عبارتند از:

پردیس

وبوعلی

وبانک

خبهمن

وبملت

وتجارت

وپاسار

وبصادر

وغدیر

واعتبار

وخارزم

وکار

ولصنم

ثمسکن

پارسان

ورنا

ولساپا

ثشاهد

وساپا

وسینا

سیدکو

وخاور

پترول

آریان

وکوثر

وسرمد

حکمت

اتکای

وکوثر

حریل

بجهرم

سامان

ودانا

داراب

ورازی

شستان

دتهران

شتهران

بخاور

خکرمان

شپترو


بزرگ ترین و ارزشمند ترین سرمایه هر فردی وجود خود اوست که از آن غفلت بی اندازه معمولا می شود. در بازار سرمایه هر کندل سبزی که ایجاد می شود خوشحالی به روح فرد نازل می شود و هر کندل قرمز باعث نگرانی و ناراحتی سرمایه گذار می شود و درصورتی که تعداد کندل های قرمز یا سبز رو به فزونی گذارد این شادی و ناراحتی بصورت تصاعدی روحیه ساز می شود. و این امر در بازار سرمایه است. اما چگونه است که خوشحالی و ناراحتی ای برای سرمایه وجودمون و فرصت هامون برای ما رخ نمی دهد گویی سرمایه عمر بی نهایت است و تمامی ندارد و عادت به روند نزولی و سرآشیبی کرده ایم.

خوش بحال آنهایی که عادت به یک روند صعودی در زندگیشان کرده اند و همواره مسرور از رشد و ارتقا خودشون هستند آنهایی که هوش سرمایه گذاری بالایی روی عمرشون دارن و برای خرج کردن لحظه لحظه عمرشون حساب کتاب می کنند. آنهایی که روند عادی معمولی راضیشان نکرده است و از کندل های سبز بزرگ زندگی نمی ترسند و عطش رشد سرمایه بیشتر و بیشتر در وجودشون هست.

باید یاد بگیرم روی خودم سرمایه گذاری کنم و یاد بگیرم که یک روند صعود در زندگی ام ایجاد کنم و مهمتر اینکه آن را حفظ کنم.

ای دل آن دم که خراب از می گلگون باشی

بی زر و گنج به صد حشمت قارون باشی

 

در مقامی که صدارت به فقیران بخشند

چشم دارم که به جاه از همه افزون باشی

 

در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن

شرط اول قدم آن است که مجنون باشی

 

نقطه عشق نمودم به تو هان سهو مکن

ور نه چون بنگری از دایره بیرون باشی

 

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش

کی روی ره ز که پرسی چه کنی چون باشی

 

تاج شاهی طلبی گوهر ذاتی بنمای

ور خود از تخمه جمشید و فریدون باشی

 

ساغری نوش کن و جرعه بر افلاک فشان

چند و چند از غم ایام جگرخون باشی

 

حافظ از فقر مکن ناله که گر شعر این است

هیچ خوشدل نپسندد که تو محزون باشی


هر کسی شخصیتی دارد که در زندگی شیوه و اسلوب او را رقم می زند؛ تعدادی از ویژگی های شخصیتی  خودم را جهت ارتقا شخصیت خودم می نویسم.

1- معمولا در رابطه با افراد ترس از ناراحتی دیگران بیش از میل به رضایتشان برایم نقش آفرین است و بگونه ای رفتار می کنم تا دیگران آرامش خیالم را برهم نزنند.

2- در هنگام کار، و به هنگامی که به کار مسلط هستم بی مهابا و بدون ملاحظه دستور می دهم (و کاملا متفاوت با ویژگی شماره یک عمل می کنم. حتی گاهی سنگ دل می شوم.)

3- انسان صادقی هستم که اگر این صداقت با ت و کیاست کلام همراه نباشد برایم آسیب زاست.

4- میل و نیاز به تعریف و تمجید دیگران از خودم دارم و به همین خاطر هم هست که ویژگی شماره یک را دارا هستم و ترس از دلخوری دیگران بیشتر بخاطر ترس از عدم تمجید و تایید خودم است.

5- ضمن اینکه نیاز و وابستگی به تایید و تعریف دیگران از خودم دارم اما از لحاظ حمایتی مستقل هستم و نیازی به حمایت کسی ندارم.(کلا خوشم نمی آد کسی ازم حمایت کند.)

6- در نقش رهبری یک گروه بخاطر داشتن تایید افراد معمولا خودرای نیستم و حاضرم کار به شیوه افراد عضو گروه پیش برود. این ویژگی در مواردی که منجر به بروز آزادی عمل و خلاقیت افراد می گردد و حس مسئولیت افراد گروه را تقویت می کند ویژگی خوبی است اما به هنگامی که باعث سهل انگاری و زیر کار در رویی افراد گروه می شود ویژگی نامطلوبی است.

7- تحلیل گر خوبی هستم. و کار تحلیل را دوست دارم.

8- اغوا گری و طنازی ندارم بقول انگلیسی ها شخصیت fun ندارم.

9-تحریک پذیر هستم

10- دایره ارتباطات و دوستانم محدود است، معمولا اهل شکل دادن رابطه دوستی عمیق نیستم و روابط سطحی ام در مراحل اولیه پر جذبه است اما به مرور گویی فرد را رها می کنم.

11- درون گرا هستم. 

12- اگر کاری که انجام می دهم مرا غرق خودش کند از کار لذت می برم. مثل کار هایی نظیر نجاری، برنامه نویسی و غیره

13- سطح هیجانات ام به سادگی جابجا می شود.

14- اثر پذیری از کلام و نوشتجات دارم. گاهی از مطالب و کلام دیگران به شدت انرژی می گیرم و یا به شدت سطح انرژی ام افت می کند.


پیشنهادی که احسان داده مبنی بر اینکه یک دوره ده جلسه ای آموزش بورس برگزار کنم را  پذیرفتم شاید به این بهانه به یکی از اهدافی که برای امسال خودم که رشد در زمینه علمی سرمایه گذاری است برسم. به امید اینکه لااقل دو ماه تا اسفند که تاریخ برگزاری کلاس خواهد بود مطالعاتی انجام دهم، این دعوت را پذیرفتم. گروهی که قرار است سر کلاس حاضر شوند جمعی از بورس بازان فرهنگی می باشند و به همین دلیل که عده ایی از ایشان خود معلم می باشند(و خودشان نیز اهل مطالعه و معامله گری در بورس هستند) کارم سخت تر خواهد بود.

این هدف (آموزش ) به تجربه برایم فرصت مفیدی بوده است.


در چهار ماهی که گذشت نتوانستم هیچ کار مثبتی برای خودم انجام دهم. از لحاظ یادگیری به صفر رسیده ام و به دلیل وقت زیادی که در مغازه سپری می کنم از لحاظ روانی و عاطفی و انرژی ضعیف شده ام در یک کلام کارایی لازم را برای خودم و دیگران ندارم.

شاید شروع یک عادت مثل سحر خیزی و دنبال کردن چند برنامه صبح گاهی بتواند شارژ نگه ام دارد.

متن زیر یک صفحه از کتاب داستان انگیزشی باشگاهِ پنج صبحی ها است:

قانون شماره 1: اعتیاد به عوامل حواس پرتی به معنای پایان بهره وری خلاق شماست. امپراتوری سازان و تاریخ سازان قبل از طلوع آفتاب، یک ساعتی را در آرامش، ورای پیچیدگی دنیا، صرف خودشان می کنند تا خودشان را برای یک روز متعالی آماده سازند.

قانون شماره 2: بهانه باعث ایجاد نبوغ نمی شود. اینکه قبلا عادت سحر خیزی را در زندگی تان نگنجانده اید، بدین معنا نیست که حالا هم قادر به آغازش نباشید. توجیه و منطق خود را رها کنید و به یاد داشته باشید که ارتقای روزانه در موارد کوچک، اگر به طور مستمر انجام گیرد، به مرور زمان نتایج اثر گذار در بر خواهد داشت.

قانون شماره 3: تمام تغییرات در ابتدا، دشوار، در میانه راه، پر هرج و مرج و در انتها، زیبا هستند. تمام کارهایی که حالا برایتان راحت است، زمانی برایتان سخت بوده. با تمرین مداوم، بیدار شدن همراه خورشید به روال عادی جدید و خودکار زندگی شما تبدیل خواهد شد.

قانون شماره 4: برای دستیابی به نتایجی که پنج درصد افراد موفق دنیا کسب می کنند، باید آغاز به انجام کارهایی کنید که نود و پنج درصد مردم اراده ی انجامش را ندارند. وقتی این سبک زندگی را آغاز می کنید، اکثریت مردم شما را دیوانه خواهند خواند. به یاد داشته باشید که برچسب دیوانه خوردن بهای دستیابی به عظمت است.

قانوان شماره 5: هر وقت خواستید تسلیم شوید، ادامه دهید. همانا پیروزی عاشق تلاش بلاانقطاع است.

اگر 5 صبح بیدار شوم و این برایم یک عادت شود در طول عمرم ساعاتی بکر برایم ایجاد می شود به امید اینکه اراده ام قوی تر از شیرینی خواب کله صبح باشد.


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

اخبارورزشی